مريضى
عزيز مامان باز دوباره امروز صبح با بابايى برديمت دكتر حالت بهتر كه نشده بدترم شدى واقعا نميدونم جى كار كنم خيلى دارى اذيت ميشى نه شير ميخورى نه ميخوابى مدام در حال كريه كردنى مامان جون واقعا خيلى برات نكرانم فردا ميخوام ببرمت خونه عزيز جونت تا كمكم كنه حال شما هم بهتر بشه زود زود خوب شو عزيز دلم . ...
نویسنده :
مامان مینا
18:26
سرما خوردكى
عزيز مامان امروز با بابايى برديمت دكتر دو روز سرفه ميكنى امروز سرفه هات بيشتر شد دكتر خودت نبود جون اربعينه همه جا تعطيله مجبور شديم ببريمت بيمارستان صارم بعداز معاينه دكترت شربت سرما خوردكى و برم هكزين و قطره بينى داد كفت زود زود خوب ميشى ولى من و بابايى خيلى نكرانتيم عزيز دلم زود خوب شو مامان تحمل بى حالى خوشكلشو نداره ...
نویسنده :
مامان مینا
18:22
حمام كردن عسلم
عزيز مامان امروز بردمت حمام خيلى شيطون شدى اصلا به مامان اجازه نميدى بشورتت وقتى هم ميخوام سرتو بشورم دستمو ميكيرى نميزارى حمام كه تموم ميشه ميخوام كه لباس تنت كنم كلاه سرت بزارم عصبانى ميشى كلاه از سرت بيرون ميارى بعدش ميخندى همش براى مامان دلبرى ميكنى ميدونى مامان عاشقته ...
نویسنده :
مامان مینا
20:47
اربعين حسينى
دومين دندان
فرشته مامان
اين فرشته نازنين را خدا براى ما فرستاده تا زندكى ما را روشن كند ما را به دنياى خودش مهمان كند خدا اين فرشته را از كنار خودش براى ما فرستاده است از ته ته بهشت تا ما حس در اغوش كشيدن فرشته كوجكمان را تجربه كنيم دنياى ما بدونه او تلخ است ما كمكش ميكنيم تا فرشته مان در دنياى ما بماند ...
نویسنده :
مامان مینا
13:15
بدون عنوان
ماهكرد
سوار شدن روروک
گل مامان چندوقتی از روروک میترسیدی دیشب مامان بزرگت گفت روروک بیارم سوارت کنیم اولش خیلی میترسیدی گریه هم کردی یه کم که گذشت بهش عادت کردی یه قدم یه قدم همه سمت میرفتی اما زودی خسته شدی امروز صبح دوباره گذاشتمت تو روروک خیلی دوستش داشتی تا یک ساعت بازی کردی مامان جون منم خیلی خوشحال شدم ...
نویسنده :
مامان مینا
14:10